پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

آلبوم عکس وخاطرات پارسا

16 ماهگی

قربونت بشم من شما یک ماه است که کلاس مادر و کودک رو شروع کردی و کلاست رو  هم خیلی دوست داشتی مهمترین اتفاق این ماه این بود که ترس از راه رفتن دیگه از بین رفت و راه افتادی این کلاس تو خانه کودک پرورش برگزار میشد  
29 ارديبهشت 1393

15 ماهگی

عسلم در تاریخ 23 خرداد سومین دندون اسیا سمت چپ و پایین در امد یه روزم من وشما ومامان سیمین وخاله رویا و خاله ساناز رفتیم بوستان مادران وخیلی خوش گذشت ولی بعدش که برگشتیم دیدیم ضبط ماشین رو دزد برده و حسابی حالمون گرفته شد اینم عکس شما تو بوستان مادران   اینجا از خستگی رو کالسکه خوابت برد بازی بازی با گوشی بابا هم بازی یه حمام داغ با اب بازی یه پیک نیک خوب تو شمال با خانواده بابا جون مهدی به به چه شیرینیش تازه است مهمونی خونه روشا تور زنونه در بهشت گمشده اینجا لخت شدی وافتاب میگیری مشغول سنگ بازی &nb...
29 ارديبهشت 1393

26 ماهگی(اردیبهشت)

نازنینم اردیبهشت ماه سفر برای شما بود وهمش تو سفر بودی اولین سفرت به شمال بود جهتاستقبال از پدر جون و مادر جون که از کربلا برگشته بودن بعد در تاریخ 7 سفر یه روزه به محلات داشتی و در تاریخ 12 سفره یه روزه به کاشان و قمصر از تاریخ 16 تا 21 هم به همرتم مامان سیمین ومادر جون و عمه شهره رفتیم قشم و 26 هم رفتیم تور یه روزه قلعه رودخان و فومن حسابی سفر کردی وتجربه هایی مختلفی کسب کردی و اتوبوس .قطار و کشتی رو تجربه کردی البته این میون مریض هم شدی وبه شدت سرما خوردی در تاریخ 11 اردیبهشت هم بادوستان نی نی سایتی قرار داشتیم وخیلی بهمون خوش گذشت   مادر جون و پدر جون بعد از برگشت از کربلا سفر محلات ...
25 ارديبهشت 1393

14 ماهگی

گل پسرم کلی شیرین شده و خودش رو برای مامانش لوس میکنه فدات بشم من تو این ماه من و بابا جون وشما برای اولین بار سه نفری جهت دوره اموزشی بابا رفتیم نور ماموریت خیلی خوش گذشت وشما کلی کیف کردی برای خودت روز اخر خاله رویا اینها هم به ما پیوستن و بعدشم رفتیم قائمشهر پیش خانواده بابایی پسرم در حال عشقولانه با عروسک بچگی های مامان   پسرم با دوستاش در شمال پسرم با داییش مشغول اب بازی پسرم برای اولین بار تو رستوران شروع کرد به مستقل غذا خوردن  قربونت بشم من گوشت بدنت خانواده 3 نفری ما پارسا و پدر جون     ...
5 اسفند 1392

پسر گلم یکساله شد(سیزده ماهگی)

عزیز دلم اولین عید نوروزت مبارک انشاالله همیشه شاد و لبت خندان باشهسالی که گذشت سال کبیسه بود واز اونجایی که من در اصل سی اسفند به دنیا امدم تصمیم گرفتم روز سی ام که همه خانواده مامان سیمین میومدن خونه مامان سیمین یه تولد مشترک بگیرم بلاخره با کلی سعی وتلاش یه قنادی پیدا کردم که روز اول سال نو کیک بپزه ویه کیک با طرح دلقک سفارش دادم ویه تولد مشترک ومختصر گرفتیم روز 4 ام هم که روز اصلی تولد خودت بود تو شمال کیک گرفتیم و با خانواده بابا تولد گرفتیم و شما یک روز قبل تولدت 4 قدم راه رفتی وهر روز تا پایان نوروز عمه شیوا باهات کار میکرد تا تعداد قدمهایی بیشتری برداری تا 8 قدم رسید البته با ترس و لرز  وما تا پایان تعطیلات شمال بودیم بابا...
5 اسفند 1392

ماه دوازدهم تولد

پسر گلم 2 تا دندون دیگه تو این ماه در اوردی و 6 دندونه شدی این دو دندان دندان های پیشین بالا هست پسرم رو میخوام باهاش یه غذایی خوشمزه درست کنم با اون کلاه دزد دریایی   پسرم تو اینعکس شیطنت از چشمات میباره     پارسا و رایان هر دو مشغول پستونک خوردن   ...
5 اسفند 1392